یه داستان کوتاه قشنگ
ஜஜ♚♠w.f.e♠♚ஜஜ

مطالب طنز و خنده دار

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره …

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! … اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین …


نظرات شما عزیزان:

aTTa
ساعت16:19---29 فروردين 1391
Wow!!kheyli khof bud dawshii...daset dorosپاسخ:cheshe mai 9karam

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:22 توسط l\/l 0 I-I 3 I\I|


آخرين مطالب
» فسیلیدم :|
» :((
» LOL
» دلخوشی - حصین
» تــــــــــــــــــــــــــــــــولــــــــــــــــــــــــــــد
» :((
» عجب :|
» :X
» :|
» عجبا
» LOL
» 5تاییییییی آآآآآ
» L0oO0oL
» کارهای تکی که میشه تو آسانسور انجام داد :))))))
» اگه گفتی اینجا چی نوشته
» جملات دو نقطه خطّی :دی (Version 2.0) :دی
» ولمون کنین باو!!


قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت